تارا تارا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

تارا -تک ستاره ما-

ممنون از دعاهاتون...

یه ١٠ روزی احتمالا نیستم. داریم میریم تهران. یه عمل کوچولو دارم. برام خیلی دعا کنید... ممنون از همه دوستای گلی که همیشه بیادم بودند و همیشه برام دعا کردند و همیشه احوال پرس بودند. یه دنیا ممنون. دلم گرمه به دعاهای شما. بازم دعا کنید بخیر بگذره. ...
25 خرداد 1391

سر کیف مامان!

اینجا طبق معمول همیشه رفتی سر کیف من... عادت کردی هر وقت چشمت به کیف من میوفته میری سرش و همه زندگیه من و میریزی بیرون از کارت اداره و کارت بانکی گرفته تا کلید اتاق اداره و پولها و .... یه بار هم بدلیل همین شیطونی شما که کلید اداره رو از تو کیفم در اوورده بودی و انداخته بودی زیر تخت.من رفتم اداره و پشت در بسته موندم و یه 1 ساعتی تو محوطه ویلون بودم تا اینکه همکارم اومد و در و باز کرد. بر خلاف همیشه که تو کیف من خوراکی پیدا نمیشه شما این بار یه کیسه نون پیدا میکنی ... و باز هم بر خلاف همیشه (که معمولا هوس خوردن چیزی نمیکنی) این بار هوس میکنی و مشغول نون خوردن میشی... این عکسها هم سریالی شدن برای خودشون ....
23 خرداد 1391

تارای همیشه برنده....

آخ جون بازم برنده شدیم..... آخ جون برنده برنده..... دوستان عزیز غیر نی نی وبلاگی(دوست دایی لندنی) - شیوا و شیدا خانم گل و دایی جیگر اگه به آدرس مسابقات نی نی وبلاگ برید: http://mosabeghe.niniweblog.com/ مشاهده میکنید که وبلاگ دخملیمون باز هم تو مسابقه برنده شده و آدرس وبش تو خط دوم نوشته شده. برنده بخاطر این پست : برای بابا حسین       http://tara89ho.niniweblog.com/post297.php  و اما جایزه = عکس تارا بعنوان جایزه در صفحه اصلی سایت نی نی وبلاگ گذاشته شده است. پایین صفحه سمت چپ بهمراه بقیه برندگان... به این آدرس: http://www.niniweblog.com/ و ممنون از همه دوستان و عزیزانی که تبریک...
21 خرداد 1391

دوستان غریبه...

مامان کامیار ناناسو- پرنیان خانم-ساناز خانم-زن عمو خانم یا هر کی که هستی! که نفهمیدم آخرش کدوم هستی؟ یه لطفی کن و آدرس وبت رو بده تا من بتونم برات رمز بزارم. آخه عزیزم من ادرس وبت رو ندارم که بخوام رمز بهت بدم. ممنون از دنیایی نظر که برام گذاشته بودی. ممنون از این همه حوصله که بخرج داده بودی... خواهشا یه نظر بزار و آدرس وبت رو برام بنویس. ممنون. مهنا خانم گل از تهران هم اگه لطف کنید و آدرس وب بزارید تا من هم با شما آشنا بشم.ممنون ...
21 خرداد 1391

کبودی پیشونی تارا!

هفته پیش یه شب که رفته بودیم خونه - شما طبق معمول همیشه مشغول بدو بدو و بازی بودی که یهویی تلو تلو خوردی و با سر خوردی تو پایه های مبل و زدی زیر گریه. از صدای گامبی که کله ات داد فهمیدم که خیلی با ضرب خوردی و خیلی ترسیدم.گفتم حتمی سرت شکسته! خیلی هل شده بودم عوض اینکه شما رو بغل کنم - جیغ میزدم و گریه میکردم. بابایی اومد و بغلت کرد و ناز و بوست کرد. نمیدونم چرا شمام زودی گریه ات تموم شد. یا خیلی پر تحملی یا از جیغهای من ترسیدی و گریه ات بند اومده بود! بابا حسین اولش من رو دعوا کرد که چرا شلوغش میکنم چیزی نشده ولی تا نگاش افتاد به پیشونی شما که عین یه بادمجون باد کرده بود و کبود شده بود و همینجوری داشت بالا میومد-خودش هم ترسید و هل شد. ...
17 خرداد 1391

برای بابا حسین...

اون روزی که بدنیا اومدم کسیکه جلوی عکس گرفتنها رو گرفت تا نور فلاش تو چشام نخوره شما بودی----کسیکه برای اولین بار دستم رو گرفت شما بودی----کسیکه وقتی برای اولین بار رفته بودیم شمال و من 4 ماهه بودم لب دریا بردتم و از باد و بوران نترسید شما بودی----کسیکه با من تاتی تاتی کرد تا راه رفتن یاد بگیرم شما بودی----کسیکه باری اولین بار از دستش مزه همه خوراکیهای خوشمزه مثل بستنی رو چشیدم شما بودی--- کسیکه شعر دختر دخترم رو ب ا عشق برام میخونه شمایی---کسیکه موقع خواب همیشه جام کنارشه شمایی---کسیکه شب و روز زحمت میکشه تا قشنگترین خونه دنیا رو با سلیقه و هنر خودش و با دستهای خودش برامون بسازه شمایی--- و کسیکه کلمه دوستت دارم رو بهم یاد د...
13 خرداد 1391

شعرخوانی تارا...

قسمتهایی که پر رنگ نوشتم رو تارا میخونه:(البته کل شعر ها رو هم حفظ شده و گهگداری کل شعر رو برامون میخونه دلبر... ) آقا خرگوشه= یه روز یه آقا خرگوشه - رفت پیشه موشه -موشه پرید تو سوراخ -خرگوشه گفت آخخخ- وایسا وایسا کارت دارم-من خرگوشی بی زارم- (بی آزارم) توپ قلقلی: یه توپ دارم قلقلیه -سرخ و سفید و آبی یه -میزنم زمین اوا میره -نمیدونی تا کجا میره - من این توپ و نداشتم - مشقام و اوب نوشتم -بابام بهم ایدی داد -یه توپ گلگلی داد ...     یا: من این توپ و نداشتم مشقام و خوب نوشتم بابام بهم توپ داد !... عروسکه من= عروسک قشنگ من قمز پوشیده - تو رختخوابه مخمل آبیش خوابیده - عروسک من- چشا...
13 خرداد 1391